عبدالله بن زبیر که بود؟
عبدالله فرزند زبیر و «اسماء»(دختر ابوبکر)، خواهرزاده عایشه است و عایشه در میان اقوام و عشیره خویش عبدالله را بیش از همه دوست میداشت. هم او بود که در جنگ جمل عایشه را از مراجعت بازداشت و باز هم او بود که زبیر(پدرخویش) را به وادی تاریک و ناامن دشمنی با علیبنابیطالب کشاند... حسین بن علی، آنچنان که میدانیم، برای حفظ حرمت حرم امن خدا از مکه خارج شد، اما عبدالله بن زبیر، بالعکس، از خانه کعبه مأمنی برای جان خویش ساخته بود. یزید بن معاویه هر چند برای کشتن عبدالله بن زبیر خانه کعبه را ویران کرد و به آتش کشاند، اما نتوانست عبدالله را از بین ببرد و یا او را به بیعت با خویش وادار کند. عبدالله تا سال هفتاد و دوم هجری، یعنی یازده سال بعد نیز در مکه ماند. در آن سال «حجاج بن یوسف ثقفی» که از جانب خلیفه وقت(عبدالملک مروان) مأمور بود، پس از پنج ماه محاصره، بار دیگر کعبه را مورد تهاجم قرار داد و دیوارها و سقف آن را ویران کرد و به آتش کشاند و در نیمه جمادی الآخر، ابن زبیر را در داخل مسجد الحرام کشت.
روز شنبه بیست و هفتم رجب، فردای آن شبی که ولید امام حسین را به بیعت با یزید فراخوانده بود، ایشان در کوچههای مدینه با مروان بن حکم روبه رو شدند.
مروان کیست؟ و چرا باید به این پرسش پاسخ دهیم که مروان کیست؟
ارزش تاریخی این دیدار در گرو شناخت مروان بن حکم و هویت سیاسی اوست، و گرنه، چرا باید از این واقعه سخنی به میان آید؟ مروان بن حکم به «وزغ بن وزغ» مشهور است و این شهرت به حدیثی باز میگردد که در جلد چهارم «مستدرک» از رسول خدا نقل شده است. چشم باطن نگرِ رسول خدا در همان دوران کودکی مروان، صورت حَشریه او را دیده بود که فرمود: «او قورباغه فرزند قورباغه است و ملعون پسر ملعون» حکم بن عاص، پدر مروان، کسی است که رسول خدا درباره او فرموده است: لعنک الله و لعن ما فی صلبک. به راستی آن مهربان، مظهر کامل رحمت عام و خاص خداوند، چه دیده بود از حکم بن عاص و مروان که درباره آنان سخنی اینچنین میفرمود؟... چه کرده بود این وزغ منفور زشت که نبی رحمت، او را و فرزندش را از مدینه به طائف تبعید نموده بود؟ مروان تا دوران حکومت خلیفه سوم در تبعید بود، اما«عثمانبنعفان» او را بازگرداند و به مشاورت خاص خویش برگزید... او در جنگ جمل از آتش گردانان جنگ و جزو اسیران جنگی بود که مورد عفو امیرمؤمنان قرار گرفت، اما پس از جنگ بصره، در شام به معاویه پیوست و بعد از آنکه معاویه بر مسلمین سلطنت یافت، از جانب معاویه به حکومت مدینه و مکه و طائف دست یافت و در اواخر عمر نیز آنچه علی دربارهاش پیش بینی کرده بود به وقوع پیوست و برای دورانی بسیار کوتاه به خلافت رسید؛ آن همه کوتاه که سگی بینی خود را بلیسد. حال، این مروان بن حکم است که در برابر امام حسین در کوچههای مدینه ایستاده و او را به سازش با یزید پند میدهد، و چگونه میتوان پند اینچنین کسی را پذیرفت؟ امام حسین در جواب او فرمود: «اناللهو اناالیهراجعون و علی الاسلامالسلام... وای بر اسلام آنگاه که امت به حکمروایی چون یزید مبتلا شود! و به راستی از جدم رسول الله شنیدم که میفرمود خلافت بر آل ابی سفیان حرام است... پس آنگاه که معاویه را دیدید که بر منبر من تکیه زده است، شکمش را بدرید، اما وا اسفا که چون اهل مدینه معاویه را بر منبر جدم دیدند و او را از خلافت بازنداشتند، خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد».
امام شب بیست و هفتم رجب چون عزم کرد که از مدینه به جانب مکه خارج شود، همه اهل بیت خویش را جز «محمدبنحنیفه»-برادرش- و «عبداللهبنجعفربنابیطالب»- شوی زینب کبری- با خود برداشت و پس از زیارت قبور، در تاریکی شب روی به راه نهاد در حالی که این آیه مبارکه را بر لب داشت: فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین... و این آیه در شأن موسی است، آنگاه که از مصر به جانب مَدین هجرت میکرد.
نوشته: شهید آوینی
ادامه دارد...