پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

نام این سرزمین...!

سلام خدا بر تو ای اعرابی، نام این سرزمین چیست؟

به اینجا غاضریه می‌گویند!

خواهر نفس راحتی می‌کشد...

ای مرد آیا نام دیگری هم دارد؟

آری به آن نینوا نیز می‌گویند!

خواهر نفس حبس شده در سینه را رها می‌کند...

خدا را شکر...

اما برادر دست بردار نیست...

آیا نام دیگری دارد؟

بلی، اینجا را کربلا نیز می‌نامند...

کربلا!؟ کرب و بلا!؟

نگاه خواهر به برادر خیره مانده و نفسش در گلو حبس، به یاد مادر افتاده، آن زمان که کفن‌ها را تقسیم می‌کرد...

برادر به کاروان نگاهی می‌کند، عباس را می‌بیند در کنار کودکان، اکبر را می‌بیند در کنار کجاوه‌ها، و اصغر را می‌بیند در آغوش دختر سه ساله‌اش، نگاهش با نگاه ملتمسانه‌ی خواهر گره می‌خورد...

نگاه خواهر؛ برادر را می‌سراید:

دل من غرق تمناست بیا برگردیم

عاشقی با تو چه زیباست بیا بر گردیم

سرزمینی که تو را عاقبت از من گیرد

آری ای یار همین جاست بیا برگردیم

...برادر نگاهی به آسمان می‌اندازد و زبان گشوده و می‌گوید: اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند، مصمم شد براى نامداران و شخصیت‌هاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور، نامه‌اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین(ع) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان.

حاکم این خبر را به امام حسین(ع) رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین(ع) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید. آن گاه که افرادى چون یزید،(شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی‌کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند، باید فاتحه اسلام را خواند(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام، اسلام را از بین می‌برند).

امام حسین(ع) می‌دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است، اگر در مدینه بماند به قتلش می‌رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه، همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید، در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت، و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین(ع) که در مکه به سر می‌برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام(ع) مسلم بن عقیل، پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه‌اى روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نایب امام(ع) با او بیعت کردند، و مسلم هم نامه‌اى به امام حسین(ع) نگاشت و حرکت فورى امام(ع) را لازم گزارش داد. هر چند امام حسین(ع) کوفیان را به خوبى می‌شناخت، و بی‌وفایى و بی‌دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می‌دانست به گفته‌ها و بیعتشان با مسلم نمی‌توان اعتماد کرد، و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند با این حال تا هشتم ذیحجه، یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می‌خواست خود را به مکه برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده، بلکه علیه او قیام کرده است.

یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، ابن زیاد را(که از پلیدترین یاران یزید و از کثیف‌ترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید و ارعاب، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت، و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت، و پس از جنگى دلاورانه و شگفت، با شجاعت شهید شد(سلام خدا بر او باد). و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی‌ایمان کوفه را علیه امام حسین(ع) برانگیخت، و کار به جایى رسید که عده‌اى از همان کسانى که براى امام(ع) دعوتنامه نوشته بودند، سلاح جنگ به دست گرفتند و منتظر ماندند تا امام حسین(ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام حسین(ع) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد، و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت، گاهى به اشاره، گاهى به صراحت، اعلان می‌داشت که: مقصود من از حرکت، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید و برپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است و جز حمایت قرآن و زنده‌داشتن دین محمدى هدفى ندارم و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده‌اش اتمام پذیرد.

رسول گرامى(ص) و امیرمؤمنان(ع) و حسن بن على(ع) پیشوایان پیشین اسلام، شهادت امام حسین(ع) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین(ع) رسول گرانمایه اسلام(ص) شهادتش را تذکر داده بود و خود امام حسین(ع) به علم امامت می‌دانست که آخر این سفر به شهادتش می‌انجامد، ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد، یا از اسارت خانواده‌اش واهمه‌اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا و شهادت را سعادت می‌پنداشت، سلام ابدى خدا بر او باد.

خبر شهادت حسین(ع) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته، از رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن بن على(ع) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین(ع) با آن درگیری‌ها و ناراحتی‌ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می‌فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرت را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب(ع) امام و جانشین پیامبر، از دیگران به وظیفه خویش آگاه‌تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.

بارى امام حسین(ع) با همه این افکار و نظریه‌ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد، و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت. سرانجام  رفت، و شهادت را دریافت. نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خون‌هایشان شن‌هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید(باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه) جانشین رسول خدا نیست، و اساساً اسلام از بنى‌امیه و بنى‌امیه از اسلام جداست. راستى هرگز اندیشیده‌اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین(ع) به وقوع نمی‌پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر(ص) می‌دانستند، و آن‌گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی‌هاى او و عمالش را می‌شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می‌شدند، زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستى نیز تنفرآور است... و خاندان پاک حضرت امام حسین(ع) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، همواره و همه جا دهان گشودند و فریاد زدند، و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى‌امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز و شرابخوار است، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه‌اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست. سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد، طوفانى در جان‌ها برانگیختند، چنان‌که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت.

نگرشى ژرف می‌خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پر نتیجه دست یافت. از همان اوان شهادت امام تاکنون، دوستان و شیعیانش، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می‌گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را، سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می‌شمارند، و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز می‌دارند. پیشوایان معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می‌شتافتند و عزایش را بر پا می‌داشتند، در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار، گفتارهاى متعددى ایراد فرموده‌اند:

ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد(ع) رسیدم، فرمود اشعاری در سوگوارى حسین براى ما بخوان. وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست، من می‌خواندم و آن عزیز می‌گریست، چندان‌که صداى گریه از خانه برخاست. بعد از آن‌که اشعار را تمام کردم، امام(ع) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین(ع) مطالبى بیان فرمود. نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی‌تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على، که ثواب و جزایى گرانمایه دارد.

باقرالعلوم، امام پنجم(ع) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند، زیرا بر هر شخص با ایمانى که به امامت ما معترف است، زیارت قبر اباعبدالله لازم می‌باشد.

امام صادق(ع) می‌فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال: همانا زیارت حسین(ع) از هر عمل پسندیده‌اى ارزش و فضیلتش بیشتر است، زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیمی است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می‌دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی‌ها و پاکدامنی‌ها و فداکاری‌ها پرواز می‌دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على(ع)، و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد، لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت‌ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد، بلکه همه این تظاهرات، فلسفه دیندارى، فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزد می‌نماید، و هدف هم جز این نیست، و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست می‌باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم، هدف مقدس حسینى به فراموشى می‌گراید.