فضایل اخلاقی امام حسین(ع)
عبادت، سخاوت، ایثار، شجاعت، صراحت، تواضع، ایثار، مهربانی، عفو و بخشش، احسان، احترام به معلم، آموزش غیرمستقیم، رعایت بزرگترها و قبول عذرخواهی دیگران از ویژگیهای اخلاقی امام حسین(ع) است.
عبادت امام حسین(ع)
امــام حسین(ع) فرمودهاند: مردمی که خدا را از روی رغبت عبادت میکنند و درخواست و حاجتی دارند این عبادت تاجران است. مردمی که از روی ترس عبادت میکنند، این عبادت بردگان است و کسانی که خدا را برای سپاسگزاری عبادت میکنند این عبادت آزادمردان است و این بهترین عبادتهاست.
در روایات آوردهاند: عبادت، نماز و روزه، حج امام حسین(ع) بسیار بود. آن حضرت(ع) 25 بار به حج مشرّف شدند و در شب عاشورا به برادرش حضرت ابوالفضل(ع) فرمودند: از دشمن وقت بخواه! زیرا من نماز، دعا و تلاوت قرآن را دوست دارم. آن حضرت(ع) در ظهر عاشورا در مقابل لشکر دشمن نماز خواند و از حملههای پیدرپی آنان نهراسید.
امام سجاد(ع) فرمودند: پدرم هر شب هزار رکعت نماز میخواندند. امام حسین(ع) وقتی وضو میگرفت، رنگش میپرید و پاهایش میلرزید و از حضرت سؤال کردند چرا؟ فرمودند: سزاوار است کسی که در برابر خداوند میایستد، رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد.
سخاوت امام حسین(ع)
حضرت امام حسین(ع) فرمودند: بهترین مال آن است که آبروی تو را حفظ کند و کسی که از تو حاجتی بخواهد، آبروی خود را با این درخواست ریخته است. پس تو با محروم نکردن او، آبروی خودت را حفظ کن.
شخص نیازمندی از بخشندهترین افراد سؤال کرد، کریمترین فرد کیست؟ مردم امام حسین(ع) را به او معرفی کردند. هنگامی که آن فرد وارد منزل امام حسین(ع) شد، حضرت(ع) مشغول نماز بود. آن شخص گفت: امروز آن کسی که به تو امید دارد و به حلقهی در تو میزند، ناامید نمیشود. تو صاحب بخشش و کَرَم هستی و ما به شما اعتماد داریم و پدر تو فاسقان را کُشت.
امام حسین(ع) 4000 دِرهم به او بخشید. آن شخص وقتی هدیه امام(ع) را گرفت، گریه کرد. امام حسین(ع) فرمودند: آیا بخشش من کم بود؟ او گفت: نه. گریهام، برای آن است که این دست با بخشش چگونه زیر خاک میشود.
ایثار امام حسین(ع)
قرآن کریم میفرماید: به مقام نیکان نمیرسید؛ مگر چیزهایی که به آن علاقه دارید، انفاق کنید. امام حسین(ع) در روز عاشورا تمامی عزیزانش را در راه خدا تقدیم کردند.
آنکه پرچمداری اسلام را با خون خرید
تا به پا گشت و عَلَم شد پرچم توحید از او
دولت حق دولت خاصّ حسینبن علی است
دولتی کز مکرمت دولت بسی زایید از او
منبع: بحارالانوار جلد 45ـ44ـ43، نهجالبلاغه و قرآن
به نقل از: روزنامه اطلاعات
چون امام حسن(سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و وصیت حسن بن على(ع) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین(ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین(ع) میدید که معاویه با اتکا به قدرت، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج میبرد، ولى نمیتوانست دستى فراز آورد و قدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن(ع) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین(ع) میدانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش میرسانند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت که اگر بر میخاست، پیش از اقدام ،به دسیسه کشته میشد، از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمیشد. بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهاى بزرگ نیفراخت، جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم را به آینده نزدیک امیدوار میساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید، بیعت میگرفت، حسین(ع) به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامهاى کوبنده براى او نوشت، معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید، به او اصرارى نکرد و امام(ع) همچنین بود و ماند تا معاویه مرد.
پس از شهادت حضرت على(ع)، به فرموده رسول خدا(ص) و وصیت امیرالمؤمنین(ع) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على(ع)، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین(ع)، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن(ع) گوش فرا دهند. امام حسین(ع) که دست پرورده وحى محمدى و ولایت علوى بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ، امام حسن(ع) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین(ع) شریک رنجهاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است، هرگز اعتراض به برادر نداشت. حتى یک روز که معاویه، در حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دهان آلودهاش را به بدگویى نسبت به امام حسن(ع) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان(ع) گشود، امام حسین(ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولى امام حسن(ع) او را به سکوت و خاموشى فراخواند، امام حسین(ع) پذیرا شد و به جایش بازگشت، آن گاه امام حسن(ع) خود به پاسخ معاویه برآمد، و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت.
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد، و آن گاه که رسول خدا(ص) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت، مدت سى سال با پدر زیست. پدرى که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگى نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدرى که در زمان حکومتش لحظهاى او را آرام نگذاشتند، همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالى که حضرت على(ع) متصدى خلافت ظاهرى شد، حضرت حسین(ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامى، مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش میکوشید، و در جنگهاى جمل، صفین و نهروان شرکت داشت.
به این ترتیب، از پدرش امیرالمؤمنین(ع) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر، امام حسین(ع) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله(ص) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آى...
از ولادت حسین بن على(ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله(ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام(ص) درباره حسین(ع) ابراز میداشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند. سلمان فارسى میگوید: دیدم که رسول خدا(ص) حسین(ع) را بر زانوى خویش نهاده او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان(امام زمان عج) میباشد.
انس بن مالک روایت میکند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى، فرمود: حسن و حسین را، بارها رسول گرامى حسن(ع) و حسین(ع) را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و میبوسید .ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است، در عین حال اعتراف میکند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانههاى خویش نشانده بود و به سوى ما میآمد، وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. عالیترین، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم.
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام(ص) رسید، به خانه حضرت على(ع) و فاطمه(س) آمد و اسما را فرمود تا کودک را بیاورد. اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم(ص) برد، آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ اقامه گفت. به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون(شبیر) که به عربى(حسین) خوانده می شود نام بگذار. چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى و به این ترتیب نام پر عظمت حسین از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه(س) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه کشت و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.