پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

دلم هوای کربلا دارد

دلم هوای کربلا رو کرده باز
هوای ایوون طلا رو کرده باز
هوای روضه خونی شش ماهه و
سری که خورده زخم نیزه‌ها رو باز

سلام بر کربلا

سلام ما به حسین و به کربلای حسین
سلام ما به علمدار با وفای حسین
سلام ما به فرات و به موج سوزانش
سلام ما به ابالفضل و چشم گریانش
سلام ما به جبین شکسته زینب
سلام ما به نماز نشسته زینب
سلام ما به دعای توسل عمه
به اشک مادر قاسم به گوشه خیمه
سلام ما به بدن‌های مانده در صحرا
سلام ما به ملاقات زینب و زهرا
سلام ما به لب چوب خیزران خورده
به آن خرابه نشینی که نیمه شب مرده
سلام ما به نماز سه ساله ای که صحر
به سجده رفته به لب‌های پر ز خاکستر

نام این سرزمین...!

سلام خدا بر تو ای اعرابی، نام این سرزمین چیست؟

به اینجا غاضریه می‌گویند!

خواهر نفس راحتی می‌کشد...

ای مرد آیا نام دیگری هم دارد؟

آری به آن نینوا نیز می‌گویند!

خواهر نفس حبس شده در سینه را رها می‌کند...

خدا را شکر...

اما برادر دست بردار نیست...

آیا نام دیگری دارد؟

بلی، اینجا را کربلا نیز می‌نامند...

کربلا!؟ کرب و بلا!؟

نگاه خواهر به برادر خیره مانده و نفسش در گلو حبس، به یاد مادر افتاده، آن زمان که کفن‌ها را تقسیم می‌کرد...

برادر به کاروان نگاهی می‌کند، عباس را می‌بیند در کنار کودکان، اکبر را می‌بیند در کنار کجاوه‌ها، و اصغر را می‌بیند در آغوش دختر سه ساله‌اش، نگاهش با نگاه ملتمسانه‌ی خواهر گره می‌خورد...

نگاه خواهر؛ برادر را می‌سراید:

دل من غرق تمناست بیا برگردیم

عاشقی با تو چه زیباست بیا بر گردیم

سرزمینی که تو را عاقبت از من گیرد

آری ای یار همین جاست بیا برگردیم

...برادر نگاهی به آسمان می‌اندازد و زبان گشوده و می‌گوید: اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء