پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

مقتل حضرت مسلم به نقل از کتاب شرح شمع

... حضرت مسلم(ع) برای اقامه نماز به مسجد کوفه رفت و پس از نماز متوجه شد که از چهل یا به نقلی هشتاد هزار نفری که با او بیعت کرده بودند، هیچکس به جز غلام و دو فرزندش در مسجد نیست... در کوی و برزن کوفه سرگردان بود. به تنهایی راه می‌رفت. متوجه بانویی شد که درب منزل ایستاده و منتظر کسی است. از او تقاضای آب نمود. زن که نامش طوعه و از شیعیان علی(ع) بود آب آورد و سپس به مسلم عرضه داشت: توقف تو در اینجا مناسب نیست. به خانه‌ی خود برو.

حضرت فرمود: ای زن! من غریبم و در این شهر مأمنی ندارم. آیا ممکن است امشب مهمان شما باشم؟ زن پرسید: مگر تو کیستی؟ فرمود: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه پذیرفت و از او پذیرایی نمود. صبح روز بعد با خیانت پسر طوعه، مأموران عبیدالله بر در خانه او ریختند و پس از درگیری سختی مسلم را که بدنش مملو از زخم سنگ و نیزه شده بود، اسیر کردند... ابن زیاد، بکر بن حمران را خواست. دستور داد مسلم را بالای دارالاماره برده و گردن بزنند. مسلم پس از آنکه سه بار آب طلب کرد و به علت شدت جراحات فک و لب نتوانست از آن بنوشد، درخواست وصی کرد و سه وصیت فرمود:

1- هفتصد درهم بدهکارم، زره و شمشیرم را بفروشید و بدهکاریم را ادا نمایید.

2- وقتی کشته شدم، بدنم را از ابن زیاد گرفته و دفن نمایید.

3- به مولا و آقایم حسین(ع) نامه نوشته‌ام که به کوفه بیاید، فردی را بفرستید و او را از این کار بر حذر دارید. پس از وصیت‌ها، بکر‌بن‌حمران او را به طرف پائین هل داده و سر مبارکش را از تن جدا نموده به پائین پرتاب کرد.

بدن مبارکش را به صورت وحشتناکی به سمت بازار قصاب‌ها بردند و در آنجا به میخ قصابی آویختند، و سر مبارکش را به همراه سرِ هانی بن عروه به دروازه‌ی کوفه آویختند.

منبع: شرح شمع صفحه 120

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد