پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

پیشــوای آزادگان

وبلاگی با موضوع عاشورا

روایت محرم(فتح خون)- فصل اول: آغاز هجرت عظیم(۲)

راوی: کجا رفتند آن تابعین و صحابه ای که با حسین بن علی در مِنی بر ادای امانت،‌ پیمان تبلیغ بستند؟ آیا این هفتصد تن حق این مناشدات را آنگونه که با حسین عهد بسته بودند، در شهرها و در میان قبایل خویش ادا کرده‌اند؟ اگر اینچنین بوده،‌ پس آن احرار حق پرست کجا رفته‌اند؟ آیا در میان آن فراموشیان عالم اموات جز آن هفتاد و چند تن، زنده ای نمانده است که امام را پاسخ دهد؟‌ آیا جز آن هفتاد و چند تن در آن دیار، ‌مردی که مردانه بر حق پای فشرد باقی نمانده است؟

معاویه در شب نیمه رجب سال شصتم هجری مرد و خلافت مسلمین همچون میراثی قبیله‌ای به فرزند ارشدش یزید بن معاویه انتقال یافت. او «ولید بن عتبه‌بن‌ابی‌سفیان» را که از جانب معاویه حاکم مدینه بود مأمور داشت تا برای او از حسین بن علی «عبدالله‌بن‌عمر» و «عبدالله‌بن‌زبیر» بیعت بگیرد. «ابن شهر‌اشوب»‌ نام «عبدالرحمن‌بن‌ابی‌بکر»‌ را نیز بر این نامها افزوده است. حال آنکه در منابع دیگر، نامی‌از او به میان نیامده.

عمربن‌خطاب و زبیر دو تن از مشهورترین صحابه رسول خدا بودند، اما سرپیچی فرزندان آنان از بیعت با یزید نه از آن جهت بود که دو داعیه دار حق و عدالت باشند؛ اگر اینچنین بود،‌ می‌بایست که در وقایع بعد، آن دو را در کنار حسین بن علی بیابیم. اما عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر هیچ یک نگران عدالت و انحراف خلافت از مسیر حقه خویش نبودند؛ آن دو داعیه دار نفس خویش بودند، و امام نیز با آگاهی از این حقیقت، حتی برای لحظه‌ای با آنان در یک جبهه واحد قرار نگرفت، حال آنکه عقل ظاهری اینچنین حکم می‌کند که امام حسین برای مبارزه با یزید، مخالفین سیاسی او را در خیمه حمایت خویش گرد‌ آورد... و آنان که عقل شیطانی معاویه و شیوه‌های سیاسی او را می‌ستودند، پر روشن است که حسین بن علی را نیز همانند پدرش به باد سرزنش خواهند گرفت. اما چه باک، سرزنش و یا ستایش اصحاب زمانه ما را به چه کار می‌آید؟ اگر راه روشن سیدالشهدا به اینچنین شائبه‌هایی از شرک آلوده می‌شد، چگونه می‌توانست باز هم طلایه‌دار همه مبارزات حق طلبی در طول تاریخ باقی بماند؟ ولید بن عتبه که از جانب فرزند خلیفه دوم اضطرابی نداشت، کار را بر او چندان سخت نگرفت. تقاعد عبدالله بن عمر نمی‌توانست خطرناک باشد، چرا که او با علی‌بن‌ابی‌طالب نیز بیعت نکرده بود... اما عبدالله پسر زبیر، او از آن جربزه شیطانی که برای فتنه انگیزی لازم است بهره‌مند بود، ‌اگر چه او هم داعیه‌دار حق و عدالت نبود و برای کسب قدرت مبارزه می‌کرد. مورخین درباره ولید بن عتبه گفته‌اند که او دوستدار عافیت و سلامت بود و از جنگ پرهیز داشت و بر مقام و منزلت امام حسین بیش از آن واقف بود که بتواند با ایشان آنچنان رفتار کند که یزید بن معاویه می‌خواست، یزید نیز ولایت مدینه را به جای او به «عمرو بن‌سعیدبن‌عاص » سپرد. عبدالله بن زبیر شب شنبه، بیست و هفتم رجب، از مدینه گریخت و هر چند ولید مردی از بنی امیه را همراه با هشتاد سوار در تعقیب او گسیل داشت، اما عبدالله توانست که از راه‌های غیرمتعارف خود را به مکه برساند و از بیعت با یزید سر باز زند.

 نوشته: شهید آوینی

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد